شب سیاه ، همانسان كه مرگ هست
قلب امید در بدرومات من شكست
سر گشته و برهنه و بی خانمان ،
چو باد آن شب ،رمید قلب من ،
از سینه و فتاد زار و علیل و كور
بر روی قطعه سنگ سپیدی
كه آن طرف در بیكران دور افتاده بود ،
ساكت و خاموش ، روی كور گوری
كج و عبوس و تك افتاده و نزار
در سایه ی سكوت رزی ،
پیر و سوگوار بی تاب و ناتوان و پریشان
و بی قرار بر سر زدم ، گریستم ،
از دست روزگار گفتم كه ای تو را به خدا ،
سایبان پیر با من بگو ، بگو !
كه خفته در این گور مرگبار ؟
كز درد تلخ مرگ وی ، این قلب اشكبار خود را در این شب
تنها و تار كشت ؟
پیر خمیده پشت ؟
جانم به لب رسید ، بگو قبر كیست این ؟
یك قطره خون چكید ،
به دامانم از درخت چون جرعه ای شراب غم ،
از دیدگان مست فریاد بر كشید :
كه ای مرد تیره بخت بر سنگ سخت گور نوشته است ،
هر چه هست بر سنگ سخت گور از بیكران دور با جوهر سرشك دستی نوشته بود
آرامگاه عشق...
نظرات شما عزیزان:
Www.Par30ianMusic.LXB.ir
پاسخ:سلام .. نظرمون در وبلاگتون اعلام شد ... خدانگهدارتون